افسانه
:متن ترانه
شب سری به ميخانه زدم، بوسه ای به پيمانه زدم
راز دل چو گفتم به سبو، اشك من گره شد ز گلو
ناله بر دل شكستم، تا نگويی كه مستم
ناله بر دل شكستم، تا نگويی كه مستم
شِکوه می کنم از غم تو، با چشم سیاهت، لحظه ای ز دل نمی رود، ياد نگاهت
!ای عزيز غايب ز نظر، ستاره ی بزم هنر
ناله بر دل شكستم، تا نگويی كه مستم
ناله بر دل شكستم، تا نگويی كه مستم
چون موجی سرگردان، درآغوش طوفان
چون موجی سرگردان، در آغوش طوفان
گذشتم، گذشتم، گذشتم از تو، چه رسوا، كه افسانه گشتم از تو
پا بی تو به ميخانه گذارم، نگذارم، لب بر لب پيمانه گذارم، نگذارم
تو شمعی و من در هوس شعله ی عشقم، اين شعله به پروانه گذارم، نگذارم