یول برینر

Yul Brynner

:زندگینامه

 يول برينر در ۱۲ جولای ۱۹۱۵ ميلادی در جزيره ساخالين – واقع در شرق

سيبری و شمال ژاپن – از پدر سوئيسی و مادرمغولی متولد شد. اما به موجب

کتاب زندگی نامه ای که پسرش، راک، در سال ۱۹۸۹ با عنوان يول: مردی که

می خواست سلطان باشد، منتشر کرد، تولد او را ۱۱ جولای ۱۹۲۰ در

.ولاديوستوک روسيه ذکر کرده است

اصل و نسبش تعمداً در لايه ای از ابهام و راز فرو برده شد. خودش نيز با

روايت های ضد و نقيض در باره تاريخ، محل تولد و تابعيت پدر و مادرش بر

اين ابهام و راز دامن می زد. زمانی مدعی شد که در کودکی، او و خواهر

ناتنی اش به نام ورا، که بعدها خواننده اپرا شد، توسط کولی ها بزرگ و به

پاريس آورده شدند و در سيزده سالگی به گروهی کولی پيوست و به خوانندگی

.و نوازندگی بالالايکا در باشگاه های شبانه پرداخت

پس از روزهای اقامت در پاريس، زندگی وی کمتر در لايه ی ابهام باقی مانده

پاریس  Cirque d’Hiver است. سال های آخر   نوجوانی در سيرک دی ور

 بندباز بود و پس از يک سقوط جدی در هفده سالگی تقريباً فلج شد. پس از بهبود

.کامل به عنوان کارگر صحنه و کارآموز بازيگری به گروه تئاتر پيتوئف پيوست

همزمان نيز در دانشگاه سوربن مشغول تحصيل فلسفه شد. بعدها مايکل چکاف

او را مورد حمايت قرار داد و در سال ۱۹۴۰ همراه گروه تئاتر شکسپير به

.امريکا رفت

.در سال ۱۹۴۱ در نمایشی در برودوی به نام شب دوازدهم شرکت داشت

به دليل آشنايی کامل با چندين زبان، در سال ‍۱۹۴۲ و دوران جنگ جهانی

دوم به عنوان مفسر بخش فرانسوی راديو، از سوی اداره اطلاعات جنگ

.به کار گمارده شد

در سال ۱۹۴۴ با ويرجينيا گيلمور ازدواج کرد و با هم در مجموعه ای تلويزيونی

.شرکت کردند

در سال ۱۹۴۶ يول برينر در کنار مری مارتين با نمايشنامه آهنگ عود / آهنگ

.لوت به برودوی راه يافت

فعاليت سينمايی اش را در نقش يک تبهکار با فيلم بندر نيويورک در سال ۱۹۴۹

ميلادی شروع کرد. ولی بيشتر توانش را در اواخر دهه ۱۹۴۰، چه در مقام

بازيگر و چه به عنوان کارگردان، معطوف به صنعت در حال رشد تلويزيون کرد

.و به کارگردانی در  سی. بی. اس پرداخت

در سال ۱۹۵۰ در نمايش سلطان و من به همراه گرترود لاورنس در برادوی

بازی کرد و با انتخاب شدن برای ايفای نقش سلطان در نمايشنامه موزيکال و

بسيار موفق  سلطان و من از گمنامی به در آمد و چندين جايزه را ربود و

.منتقدان او را ستايش کردند

پس از ۱۲۴۶ اجرا – از ۲۹ مارس ۱۹۵۱ تا ۲۰ مارس ۱۹۵۴ – به هاليوود

رفت و موفقيت را در اقتباس سينمايی اين نمايشنامه تکرار کرد و جایزه اسکار

.بهترين بازيگری نقش اول مرد سال ۱۹۵۶ را نصيب خود کرد

 با حفظ سر تراشيده سلطان سيام که به مشخصه اش تبديل شد، وی در شمار

زيادی از توليدات هاليوود و فيلم های بين المللی به ايفای نقش پرداخت و

.توانست شخصيت اسرارآميز و به شدت جذب کننده ای را به نمايش درآورد

در بعدی عميقتر، طاسی مشخص ترين ويژگی و نشانه ای بود از تيپی که در فيلم

و تآتر ارائه داد. بدون ترديد تصوير غيرعادی، در بسياری مواقع شوم و خارجی

،که در عين حال نيرومند، مردانه و مستبدانه نيز هست به فيزيک اروپايی-آسيايی

.و به ويژه سر طاس او، مربوط می شد

در اوايل فعاليتش، مرکز بيشترين جنبه تبليغاتی مربوط به برينر، همان سر طاس

او بود. در طول توليد فيلم های اوليه اش، نظير ده فرمان و سلطان و من، مقالات

منتشر شده در مجلات عامه پسند بر همين ويژگی اش تأکيد داشت. حتی در

،تبليغات فيلم های بعدی اش که در آنها برای برينر کلاه گيس در نظر گرفته می شد

تأکيد همچنان بر طاسی سر بود. استوديوها ترتيب نشست های عکاسی می دادند

.تا نحوه ی انتخاب کلاه گيس را به مردم نشان دهند

در اصل بخاطر ايفای نقش سلطان سيام در اجرای نمایشی سلطان و من بود که

برينر سر را تراشيد و به عنوان بازيگری غيرعادی معرفی شد. نقش هايی چون

.فرعون در ده فرمان، سلطان در سلطان و من اين تصوير را تشديد کرد

،تصويری که در تضاد کامل بود با ستارگان پرفروش دهه ۱۹۵۰ مانند جان وين

راک هودسن، جيمز استيوارت و آلن لد که جذبه مردانه داشتند و به ندرت با

.چنين شيوه ناپسند و به ظاهر منفی بر پرده ظاهر می شدند

اوج کار سينمايی يول برينر شايد رهبر سياه جامه دار و دسته ای از چاقوکش ها

و ياغی ها در فيلم هفت مرد باشکوه / هفت دلاور در سال ۱۹۶۰ باشد و فيلم با

تأکيد بر حضور سلطه جويانه او ساخته شد و در حاليکه جنبه فوق العاده عجيب و

.غيرمتعارفش را ناديده می گرفت، او را به عنوان يک ششلول بند معرفی می کرد

.مطرودی که به دليل طبيعت حرفه اش هرگز نمی توانست متمدن و شهرنشين شود

،همين نقش را او در وسترن های بعدی نيز تکرار کرد: دعوت از يک تيرانداز 

.بازگشت هفت مرد با شکوه / بازگشت هفت دلاور، دنيای غرب

در سال ۱۹۶۰ کتابی به نام کودکان را جلو بياوريد نوشت و تعدادی فيلم مستند

.در باره بچه های آواره برای سازمان ملل ساخت

بسياری از نقش های تقريباً مشابه، او را به قالب سران کشورهای خارجی يا

ششلول بندهای محکوم به مرگ درآورد. در سال ۱۹۶۸ نشريه ورايتی او را در

فهرست ناخواسته های تهيه کنندگان جای داد. چرا که فيلم هايش همواره با

.شکست تجاری و هنری روبرو می شدند

در اواخر دهه ۱۹۶۰ ساکن سوئيس شد و به تابعيت اين کشور درآمد. نقل مکان

.به سوئيس و ايفای نقش در چندين فيلم اروپايی تأثير چندانی بر موقعيتش نداشت

جسورانه ترين نقش او که تعمداً خلاف تصوير هميشگی اش انتخاب شد، نقشی

کوتاه و افتخاری در فيلم مسيحی جادويی بود. در دهه ۱۹۷۰ او، نسب

.نيمه کولی اش را تأييد کرد و يکی از فعالان حمايت از حقوق کولی ها شد

 

در سال ۱۹۷۲ به هاليوود بازگشت و نسخه تلویزیونی سلطان و من را با نام

.آنا و سلطان همراه با سامانتا ایگار برای سی. بی. اس بازی کرد

ظهور مجددش در صحنه برادوی با يک نمايشنامه موزيکال به نام هومر

شیرین خانه  در ۴ ژانویه ۱۹۷۶ ناموفق بود، ولی اجرای صحنه ای / نمایشی

تازه از سلطان و من ( از ۲ مه ۱۹۷۷ – ۳۰ دسامبر ۱۹۷۸) يک موفقيت

.کامل بود

در سپتامبر ۱۹۸۳ بيماری او سرطان ريه تشخيص داده شد که فقط چند ماه

.زنده می ماند

 

پس خود ترتيب يک نمايش خداحافظی را با سلطان و من داد که چهار ماه پيش از

مرگش با موفقيت بسيار به اتمام رساند. در مجموع و طی سی سال ۴۷۲۵ بار در

.نقش سلطان سيام روی صحنه تئاتر ظاهر شد

.یول برینر سرانجام در ۱۰ اکتبر ۱۹۸۵ و در نیویورک / امریکا درگذشت

 در سپتامبر ۲۰۱۲  میلادی، بنا به خواست پسرش – راک – تندیسی از او با لباس

سلطان سیام – برگرفته از نقش او در نمایش ها و فیلم های سلطان و من – در

.زادگاهش واقع در ولادیوستوک – روسیه – برپا گردید

 

:فیلم ها

۱۹۴۹ 

ميلادی: بندر نيويورک

۱۹۵۶

ميلادی: سلطان و من

                     ده فرمان

                     آناستازيا

۱۹۵۸

ميلادی:  برادران کارامازوف

                     دزد دريايی / بوکانير

 ۱۹۵۹

 ميلادی: سفر

                    سليمان و سبا / سلیمان و ملکه سبا

                    خشم و هياهو

                    ماموريت برای سرزمين بی آدم (مستند – فقط  گویندگی)

۱۹۶۰

ميلادی: يک بار ديگر با احساس

                    نمای يک معجزه (مستند – فقط  گویندگی)

                    بسته غيرمنتظره / بسته مرموز

                    هفت مرد باشکوه / هفت دلاور

                     وصیتنامه اورفه

۱۹۶۱

ميلادی: دوباره خداحافظ / آيا برامس را دوست دارد؟ (در عنوانبندی نیامده)

                     نيکلا، دوست من (مستند – فقط  گویندگی)

۱۹۶۲

ميلادی: تاراس بولبا

                     فرار از ظهرین

                     آدم، آدم است (فقط گویندگی)

۱۹۶۳

ميلادی: سلاطين آفتاب

۱۹۶۴

ميلادی: پرواز از ايشيا / پرواز عقاب ها

                     دعوت از يک تيرانداز / دعوت به یک تیراندازی

۱۹۶۵

ميلادی: خرابکار، اسم رمز “موريتوری” / موریتوری

۱۹۶۶

ميلادی: سايه ای غول آسا بيفکن

                    بازگشت هفت مرد باشکوه / بازگشت هفت دلاور

                    خشخاش هم گلی است / عملیات تریاک / گل شيطان

                    جاسوس سه جانبه / سرگذشت ادی چاپمن

۱۹۶۷

ميلادی: جدال طولانی / جدال بزرگ

                      مأمور دوتایی / مردی با دو چهره / مرد مضاعف

۱۹۶۸

ميلادی: ويلا می تازد / نبردهای پانچو ويلا

۱۹۶۹

ميلادی: تابستان پيکاسو (در عنوان بندی نیامده)

                    نبرد نرتوا

                    پرونده غاز طلايی / تعقیب تا پیروزی

                    مسيحی جادويی

                    زن ديوانه شايو / ديوانه شايو

۱۹۷۰

ميلادی: خداحافظ ساباتا

۱۹۷۱

ميلادی: عشق يک اسب دزد / هوس های يک قزاق

                     کت لو

                     نوری در انتهای دنيا

۱۹۷۲

ميلادی: فاز

                     آنا و سلطان ( مجموعه تلویزیونی)

۱۹۷۳

ميلادی: افعی / پرواز شبانه از مسکو

                     دنيای غرب

۱۹۷۵

ميلادی: آخرين مبارز / مبارز وارد می شود

۱۹۷۶

ميلادی: شوق مرگ

                    دنيای آينده

 

:نمایش های برودوی

 

۱۹۴۱

میلادی (۲ دسامبر – ۱۳ دسامبر): شب دوازدهم

۱۹۴۳

میلادی (۱۱ فوریه – ۲۷  فوریه): مون وین / تاک ماه

۱۹۴۶

میلادی ( ۶ فوریه – ۸ ژوئن): آهنگ عود / آهنگ لوت

۱۹۵۱

میلادی (۲۹ مارس) – ۱۹۵۴ (۲۰ مارس): سلطان و من

۱۹۷۶

میلادی (۴ ژانویه): هومر شیرین خانه

۱۹۷۷

میلادی ( ۲ مه) – ۱۹۷۸ میلادی (۳۰ دسامبر) : سلطان و من (مجدد)

۱۹۸۵

میلادی ( ۲ ژانویه – ۳۰ ژوئن): سلطان و من (مجدد)

 

:دانستنی

 

پس از درگذشت او، انجمن ريه امريکا مجموعه ای به ياد ماندنی از فيلم های

تبليغی را پخش کرد که در آن يول برينر مشرف به مرگ، از تمام کسانی که

،سيگار می کشند، تمنا می کرد تا از اين عادتی که به قيمت جان او تمام شده

.دست بردارند

:جستار پیوسته دیگر