دیباچه

:متن ترانه
!نفسی ای سرو چمن، بنشین با من به سخن، دمی بخوان به دیباچه ی دل، ورق غمنامه ی من
!بوَد این دل شیشه ی جان، مشکن، آن را مشکن
!مشکن، آن را مشکن
!نفسی ای سرو چمن، بنشین با من به سخن، دمی بخوان به دیباچه ی دل، ورق غمنامه ی من
!بوَد این دل شیشه ی جان، مشکن، آن را مشکن
!مشکن، آن را مشکن
شده یادت همدم من
شده یادت همدم من، نه کسی دارد غم من، نه کسی ره جست و برَد، به خدا در عالم من
به خدا در عالم من
!یک دم گمان مبر، ز خیال تو غافلم
!یک دم گمان مبر، ز خیال تو غافلم، بنشستم ار خموش، خدا داند و دلم
دلم، دلم
!تو مشو روز، ای شب من
!تو مشو روز، ای شب من، چو نهد لب بر لب من، تو مگیر ای باد سَحر، خبر از تاب و تب من
خبر از تاب و تب من
!نفسی ای سرو چمن، بنشین با من به سخن، دمی بخوان به دیباچه ی دل، ورق غمنامه ی من
!بوَد این دل شیشه ی جان، مشکن، آن را مشکن
!مشکن، آن را مشکن
:نشانه ها
