:متن ترانه
!عشوه از حد می بَرد چشم تو، ای، سرچشمه ی عشق و جوانی
!فتنه بر پا می کند ناز تو، ای، خو کرده با نامهربانی
گه چو دریا، پُر ز رازی، گه چو دشتی، سینه بازی، گه چو آتش، گرم مهری، گه چنان گل، غرق نازی
چون خُم بی باده، گه بی جوش و تابی، چون شراب کهنه، گه پر التهابی
!جای آن سنگ صبور،ای قصه گو با من بگو، تا به تنهایی کنم، با او زمانی گفتگو
!تا شود صبرش تمام و، بشکند در پای من، سنگ از آن نامهربان شد مهربانتر، وای من
!سنگ از آن نامهربان شد، مهربانتر، وای من
!عشوه از حد می بَرد چشم تو، ای، سرچشمه عشق و جوانی
!فتنه بر پا می کند ناز تو، ای، خو کرده با نامهربانی
!آخر ای زیبای من، افسونگری اندازه دارد، هر زمان بینم تو را، چشمت فریبی تازه دارد
من از آن روزی که بستم، با تو پیوند محبت، گر چه گل بودی، ندیدم از تو لبخند محبت
سوختم پروانه سان، از داغ این زود آشنایی، ساختم اما نکردم شِکوه از، درد جدایی
!عشوه از حد می بَرد چشم تو، ای، سرچشمه عشق و جوانی
!فتنه بر پا می کند ناز تو، ای، خو کرده با نامهربانی
:نشانه ها
ترانه سرا: رحیم معینی کرمانشاهی
ترانه خوان: مرضیه / اشرف السادات مرتضایی
ترانه ساز: حبیب الله بدیعی
در مقام: شور
پخش از: رویال