شیشه ی عمر

:متن ترانه

 

!تو ای قاصد شهر نور و صفا، به سویم بیا از برای خدا

که تا ماندم از نور دیده جدا، شد سینه‌ ام خانه‌ ی غم‌ ها

 

!تو ای قاصد شهر نور و صفا، به سویم بیا از برای خدا

که تا ماندم از نور دیده جدا، شد سینه‌ ام خانه‌ ی غم‌ ها

 

گر نامه از سوی او داری، آشفته‌ام از چه بگذاری؟

 نامه کو تا شود جانم، غرق مستی‌ها با نامه‌ای، عشق او در وجود من، می‌کند بر پا هنگامه ‌ای؟

 

شراره‌ ی دوری گرفته به جانم، همیشه نهانی از این نگرانم، که رشته‌ ی مهرش گسسته شود

خدا کند آن گل همیشه بخندد، زمانه نخواهد، خدا نپسندد، که شیشه‌ ی عمرش شکسته شود

 

 ز نامه‌ی او در شبم بگشا، دریچه‌ای از روشنایی‌‌ها

نامه کو تا شود جانم، غرق مستی‌ها با نامه‌ای؟ عشق او در وجود من، می‌کند بر پا هنگامه‌ای؟

:نشانه ها

 

ترانه سرا: سیمین بهبهانی

ترانه خوان: مرضیه / اشرف السادات مرتضایی

ترانه ساز: رضا یاوری

دستگاه: همایون

آواز: بیات ترک