زلف پریشان

:متن ترانه
از راز دل، اشکم پرده چو بر می گیرد
از راز دل، اشکم پرده چو بر می گیرد، دنیای عشق من، رنگ دگر می گیرد
بنشیند نقش تو، در چشمم ای جان، با چشمانی مست و، زلفی پریشان
!ز فروغ سیمین مَه، چو افق روشن گردد، چه کنم از عشقت ای مَه، که بلای من گردد؟
همه شب که منم به بلای هجران
بنشیند نقش تو، در چشمم ای جان، با چشمانی مست و، زلفی پریشان
آ..ه، چو به پای معشوقی، عاشق جان ریزد، چو نسیمی از کوی عشقی برخیزد، دلم کند هوای جانان
آ..ه، چو به پای معشوقی، عاشق جان ریزد، چو نسیمی از کوی عشقی برخیزد، دلم کند هوای جانان
مرغ دل گویی، لب از سخن بسته، در موج اشکم، چهر تو بنشسته، چو زورقی میان طوفان
نقش امیّدی، همچون رؤیایی، قصّه ی عشقی، راز گویایی، !درد مرا بخشد درمان
بنشیند در نقش تو،در چشمم ای جان، با چشمانی مست و زلفی پریشان
با چشمانی مست و زلفی پریشان
:نشانه ها
